قلعه خون اشام ها
قلعه خون اشام ها
چرت و پرت ( <-PostCategory-> )

قدم هایش رو تند کرد موهایش از بارون بی وقفه خیس شده بود نفسش تو سینه حبس کرد چه قدر راه خونه طولانی بود  حس کرد کسی پشت سرش است برگشت اما کسی نبود حتی صدای قدم کسی هم نبود فقط حس میکرد بیخیال شد ماشینی نبود و ساعت سه نصفه شب که حس کرد زمزمه هایی هست کی ارمش ما رو به هم زده صدای دیگر یه ادم این جا تو این مخروبه ترسیده بود اما اهمیت نداد شاید تخیلش بود لحظه تی بعد موجودی کوچک با چشمان سبز جلویش پرید صدایش شبیه گربه بود با صدای فریادش گفت ندیدمت این جا خانه من تو نباید این جا بودی نباید و روی او پرید با پنجه هایش مدام صورتش را خش مینداخت و او جیغ میکشید ناگهان موجودی عجیب روی اون پرید و سرش از هم درید وشروع به خوردن کرد 

کاش اینجا نمی اومد .............



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:,ساعت 20:11 توسط vampire |

مطالب پيشين
, ساعت 20:11" > چرت و پرت